...وصف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه ای، آیینه ای سر تا به پا نور
آیینه ای و خلق،حیران صفاتت
تابیده بر جان تو از ذات خدا نور
چشمی که توفیق تماشای تو را داشت
جسم تو را جان دیده و جان تو را نور
در حلقه ی عشاقِ تو، ای صبح صادق!
برهر لبی گل کرده یا قدوس! یا نور!
قرآنِ وصفت، سوره سوره با شکوه است
فرقان، نبأ، یوسف، قیامت، هل أتی، نور
از کعبه تا مسجد،مسیر روشن توست
ازآسمان تا آسمان، از نور تا نور
خورشیدی و بر شانه ی خورشید رفتی
فریاد می زد آسمان نورٌ علی نور
تو بوتراب و همسر تو، مادر آب
اصل شما،وصل شما، نسل شما نور
پایان کار دشمنان توست با نار
آغاز راه دوستان توست با نور
در مدح تو چشم غزل،روشن! که دیده است
وصف تو را از ابتدا تا انتها نور....
.
.
.
به آنهایی که دنیا را خیلی لیبرال فرض کردند
و طبق سوسول بازی های روشنفکرانه سعی دارند عرصه را همیشه خاکستری ببینند و
خاکستری بپذیرند و
خاکستری زندگی کنند،
باید گفت: یک روز سیاه را از سفید جدا می کنند،مثل مو از ماست!
وهمیشه آنهایی که برای سینه زدن زیر ولایت نور دست دست کردند
سینه چاکان ولایت طاغوت خواهند شد....
بی خود نیست هرروز آیت الکرسی می خوانیم:...
اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ
وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ
یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ
أُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
فوت می کنیم به لحظه هایمان که ذره ایش خاکستری نماند...
پ.ن:این حرف ها مال بعداز بیعت است گاهی،چون همه ی داستان ها از ادامه دار بودن خط ولایت شروع می شود....
پ.ن: شعر از سید محمد جواد شرافت